۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

مدرسه ما

× اینجانب زهرا تقاضا مندم انقدر به من فحش ندید بابا خب درس داشتم چه کنم!تحصیل دست و پامو خیلی بد جور بغل کرده!امروز هم که اومدم ،به این دلیل دارم آپ می کنم که از دست مدرسه جدید به ستوه اومدم.همان طور که مستحضرید (درسته دیگه؟!)من در قم درس می خونم و همان طور که مستحضرترید در قم چادر نوعی حجاب اجباریه!!!!!و شمایل بانوان معترض به این پوشش اینجوری نمود می کنه که طرف با چادر آرایش می کنه و موهاشو درست می کنه !!!!!! کلا ما قمی ها واسه خودمون پدیده ایم!
× در راستای همین پدیده بودن ما قمی ها من از شانس بدم تو مدرسه ای اسم نوشتم که دست هر چی پدیدست از پشت بسته و منم به علت آشنایی بابام با مدیر مدرسه یکمی لای منگنم!(دقت کنید فقط کمی!)دلیل اینکه میگم مدرسم پدیدست اینه که اعتقاداتی در مورد حجاب داره مثال زدنی یعنی اگه من بخوام الان چند تاشئ بگم ممکنه کشته بده این پست!اما من میگم تا همگان مستحضر بشن!
1.در مدرسه ما ساعت ،انگشتر زینت محسوب می شود و جدا از اینکه گناه دارد کسری معدل نیز می آورد!!!نتیجه:ما ساعت دست نمی کنیم!
2.در مدرسه ما زمانی که امام جماعت می آید انگار سونامی به مدرسه زده !تمام پرسنل با داد و فریاد میگن اقا اومد.اقا اومد همه باید خواسته یا نا خواسته به پشت درخت پناه ببرن یا چادرشان را برسر بیندازند
3.جایتان خالی مدت زمانی پیش به بوستانی خز اردو رفتیم.چشمتان روز بد نبیند به فاصله 100 متری ما سه جنس مذکراتراق کردند.مدیر ما شتاب زده سمت ما دوید که چادر هایتان را سر کنید !رویتان را آنوری کنید که مبادا آنها شما را ببینند!!!و خود به سوی آنها شتافت برای دعوا که چرا وقتی شما می بینید 40 50 تا دختر اینحا نشسته به این سمت می آیید!!!!!!
×حالا شما توقع دارید من با این اعصاب خراب و درس و مدرسه تند تند آپ کنم؟! اگه توقع دارید اعلام کنید خب؟!

پ.ن1:تولد داداشم پیشاپیش مبارک(11 آبان) داداشی ایشاالله 125 ساله شی و یکمی مهربون تر!
پ.ن2: من میام.قول می دم تند تند بیام قول!!!
پ.ن3:محیا جون تولدت مبارک ایشالله 116 سالگیتو تموم کنی!
پ.ن4:التماس دعا دارم شدید منو یادتون نره!

فعلا

۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

از هر دری سخنی

×ایندفعه پس از مدت مدیدی نیومدن ،دارم میام!!!! تا حالا با بیماری گشادی و تنبلی برخورد کردید!؟ خب من نمونه اون هستم! کلا تنبلی بر ما مستولی گشته!!!!

×از شمال بر گشتم. رفتم بابلسر جاتون خالی خیلی خوش گذشت. منم که کمپوت شجاعت، اصلا نترسیدم!اصلا وقتی که سوار قایق شدیم جیغ نزدم اصلا! اصلا هم گوشی تازم نسوخت که!نه!بعدشم رفتیم خرید کلی بابا رو از خجالت در آوردیم .رفتیم نور، آبشار آب پری،سی سنگان تو 4 روز 280 تا عکس انداختیم در زوایای مختلف، عقده ای و شمال ندیده هم خودتونید! روز 5شنبه ساعت 8 شب با دلی خرم برگشتیم .منم که نه مانتو گرفته بودم نه لوازم تحریر!اونوقت من میگم خرّم دلم شماها باور نکنید!



×به مدرسه رفتم!علیرغم اینکه فکر می کردم تا چند ماه دوست پیدا نمی کردم ،متوجه شدم که 90% بچه ها رو می شناسم .همه از دوستای دوران دبستان بودند یا از مدرسه ی راهنمایی .خدا رو شکر الان13 روز از مهر میگذره ما و بچه ها بدجور واسه خودمون الواط بازی می کنیم!انقدر حال میده که حرص معاون رو در بیاری!


×و بالاخره در کنار تمامی اینها ،من چند روزیه که اصلا مثال آدم نیستم .تا دلتون بخواد گوشه گیر و ناراحت و وحشی شدم!به جون خودم اگه بدونم دلیلش چیه!(البته یکیشو میدونما ولی خب....)شما برید نذر کنید من آدمشم ترو خدا!!!!!

×اهم اهم من بالاخره این پست مرده شور برده رو انقدر نگه داشتم تا بالاخره بیام بگم که امروز شنبه، روز خیلی خوبیه! تازه روز مهمی هم هست!امروز روزیه مامانم صاحب دختر اولش شد!همونی که بعضی وقتها خوبه ،بعضی وقتها بلای جون آدمه !خلاصه اینکه امروز خواهری گل من برای 20 بار به دنیا میاد!
تولدت مبارک!
پ.ن1:این ماه کلی تولد مهمه میام میگم تولد کیا هست حالا!
پ.ن2:این روزها کمی حالم بهتره!
پ.ن3:کلا اگه یه پست من پ.ن نداشته باشه من احتمالا میمیرم!

فعلا

مهم نوشت:من فعلا سیستمم پوکیده!تا اطلاع ثانوی رویت نمی شم