کتاب تاثیر گذار من کوریه!!!!
همسر چشم پزشک بلند شد و به سوی پنجره رفت.به خیابان پر از زباله و جماعتی که فریاد می زدند و آواز می خواندند نگاهی انداخت.بعد سر بسوی آسمان چرخاند و همه چیز را سفید دید ،با خود گفت الا نوبت من است.از ترس سر را پایین آورد.شهر هنوز سر جایش بود.
خب من.... خانوم اسمارتیزوآقا سعید و خانوم زیگزاگ و یادداشت های یک تارای بی پروا رو دعوت می کنم!
هرکی به جز مدعوین خواست بازی کنه من دعوتش کردم مطمئن باشه!
× دیشب از حرم که بر می گشتم گفتم به بابام زنگ بزنم نگران نشه(آخه 4 صبح بود)زنگ زدم.به بابام می گم دارم میام !بابام میگه خوب بیا چرا زنگ میزنی از خواب بیدار شدم .!!!!میگم همه رو برق میگیره مارو چراغ نفتی! همه پدر ها میگن چرا زنگ نزدی بابای ما از اونور بوم افتادهD:
پ.ن1:بالاخره ثبت نام کردم!اما هنوز مانتومو نگرفتم!!!
پ.ن2:محیا به خدا می دونم اسباب کشی خیلی سختهD:
پ.ن3:شب زنده داریتون قبول باشه منو دعا کردید؟!
فعلا
۸ نظر:
کوری حکایت همیشه است انگار...
راستی پیداتون نیست؟
سلام
فعلا که در حال موتم ولی حتما بازی می کنم
با تشکر
به آفرید
سلام زهرا خانوم
من این کتاب رو سالها پیش خوندم فکر کنم جایزه ای رو که برده بود برای این بود که اسم خواص توش استفاده نشده بود خیلی جالب وبد منم موافقم بل نظر شما
cheshme-khis.blogfa.com
یک دنیا ممنون که منو دعوت کردی عزیزم
سعی می کنم حتمــا شرکت کنم...
سلام دوستم
خوبی؟
ممنون از اینکه اومدی پیشم
حرم ؟
مگه تو کجا زندگی میکنی؟
نکنه مشهدی؟ ... حرم امام رضاااا
شایدم قم ..
خوش به حالت بهرحال !ما که قسمتمون نمیشه !
شادباشی
نه! هیچکس درک نمی کنه اسباب کشی چقدر کار سختیه! :))
مرسی که بازی کردی...
درضمن من هم خودم تاریخ روزهای خاص رو حفظم و به تقویم معروفم! اما یه وقت هایی نمی دونم چی به چیه!!!
http://farazjoon.blogspot.com/2008/12/blog-post_30.html
من از اینجا یاد گرفتم لینکامو اونوجوری!! کنم :)
راستی اگر به من بگن یه لیست بنویس از چیزایی که بدت می یاد احتمالا" اولیش کامنتینگ بلاگره! پدرم رو در می یاره :|
زهرا جان من حتمن بازی یی رو که دعوت کردی انجام میدم منتها یه کم وقت میخوام. اشکالی که نداره؟ :*
ارسال یک نظر